کینه توزی انتقام جویی، به دنبال انتقام بودن، انتقام گیری، کینه خوٰاهی، کینه جویی، کینه کشی ادامه... اِنتِقام جویی، به دنبال انتقام بودن، انتقام گیری، کینِه خوٰاهی، کینِه جویی، کینِه کِشی تصویر کینه توزی فرهنگ فارسی عمید
کینه توزی(نَ / نِ) کین توزی. انتقام جویی. انتقام کشی: خواری من زکینه توزی بخت از عزیزان مهربان برخاست. خاقانی. و رجوع به کین توز شود ادامه... کین توزی. انتقام جویی. انتقام کشی: خواری من زکینه توزی بخت از عزیزان مهربان برخاست. خاقانی. و رجوع به کین توز شود لغت نامه دهخدا
کینه توزی بدخواهی، دشمنی، عناد، کین خواهی ادامه... بدخواهی، دشمنی، عناد، کین خواهی فرهنگ واژه مترادف متضاد